ای نام توبهترین سرآغاز بی نام تونامه کی کنم باز
خاطرات مدرسه:
معلم ما کمی خوش رو خیلی خیلی اخمو مثل بامشاد یه ابروش میره بالا یه ابروش میره پایین اون سرکلاساین جوری یا؛ من در مدرسه نقش انتظامات را دارم ولی خیلی خیلی خیلی دوست دارم که با بچه ها بازی کنم ولی چی کار کنم دیگه ؟ مسئولیت پذیرم. ادامه:
مقبره الشهداء:
من و مامانم و خاله ام و داداشم از سر شب بردن اونجا و خواب زده مون کردند ولی خوب خوراکی دادند (موز ساندیس سیب کیک) اما حالا که فکر می کنم خواب رو ازمون گرفتند ولی خوب خوراکی دادند. تازه مسابقه هم دادیم و جایزه بهمون دادند، منظورم از جایزه عکس امام و آقاست. جاتون خالی بود ولی پُرِش کردیم، نگران سیب نباشید.
از برو بچ و بقیه برا نظر گذاشتن ممنون این داستان ادامه دارد.