تا اونجا بودیم که با راننده بحثمون شد...
یک عرب ما رو دید و مارو به خونش دعوت کرد...ما هم که چاره ای نداشتیم،،،همه باهم رفتیم خونشون...
شب شده بود...از صاحبخونه پرسیدیم،مسجد کوفه کجاست؟
جواب داد:"نزدیکه،،،2کیلومتر راهه..."
ما هم که خیلی دوست داشتیم بریم،با پای پیاده حرکت کردیم...
کم کم نزدیک شدیم...همه داشتند به سمت مسجد کوفه می رفتند...خیلی شلوغ بود...
پس از اینکه اعمال را انجام دادیم،،،در حیاط مسجد کوفه که با هم قرار گذاشته بودیم،جمع شدیم که در آنجا صحنه جالبی را دیدیم...
بله ببعیییییییییی...(همه هم با این هنر پیشه عکس گرفتند)...
بعد به خانه روانه شدیم و شام مفصلی نوش جان کردیم و خود را برای پیاده روی به سمت کربلا برای فردا آمده کردیم...