شاید شما ندانید که من الآن چه حس وحالی دارم ولی مطمئنم که نمی دانیم فقط یک کلمه عکس شهدارا می بینیم ولی عکس آنان عمل می کنیم.
شاید شما ندانید که من الآن چه حس وحالی دارم ولی مطمئنم که نمی دانیم فقط یک کلمه عکس شهدارا می بینیم ولی عکس آنان عمل می کنیم.
مطلب بعدی :
کربلا با کرب بلا(قسمت پنجم)
پیامهای عمومی ارسال شده
+ دیر شده... خیلی خیلی دیر... برای برقص درآوردن واژه های قلم.. + رهبر من طلایه دار دشت کربلاست.. + تنهاست علی ... یار وفادار کجاست !؟ پس کو مالک ... میثم تمّار کجاست !؟ صفین دارد دوباره جان می گیرد اینَ عمّار ... آه عمّار کجاست !؟ + کاش پایان ِ یکی ازاین روزها شب نباشد... تو باشی . . . + خاکیان بالاتراز افلاکیان می ایستند ***عشق از انسان چه موجود عجیبی ساخته ست . . . + عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت ..........چه سخن ها که خدا با من تنها دارد + در سجده هنوز با تو سرسنگینیم ....وابسته ی این زندگی رنگینیم ....... دیوار وضو خانه پراز آینه است ......این است که در نماز هم خودبینیم! + مرا که می شناسی...خودمم...کسی شبیه هیچ کس! کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی.. شبیه پست هایم هستم.. شاد گاهی غمگین مهربان صبور کمی هم بهانه گیر اگر نوشته هایم را بیابی من همان حوالی ام... شبیه باران پاییزی..از فاصله دور..وبه عشق نزدیک.. شاید تو... هیاهوی قلبم باشی... شنیده نمی شوی.. اما من تو را نفس می کشم... + هرگــــاه یک نـگــــاه به بیــگـــانـــه می کنی خون مرا دوباره به پیمــانـــه میکنی گفتی به من نصیحــت دیوانگـــان مکن! باشد، ولی نصیـــحت دیوانـــه میکنی ای عشق سنگـــدل که به آیینـــه سر زدی در سینهی شکستـــهدلان خـانـــه میکنی؟ بر تن چگـــونه پیلـــه ببافـم که عـــاقبـت چون رنگ رخنـــه در پر پروانــــه می کنی.. + خون مرا به چه غزل؟؟ به پای توست.. |