فیلم انتخاباتی محسن رضایی ، هر چند به عنوان مستند تبلیغاتی یک کاندیدا از شبکه یک سیما پخش شد ، ولی واقعیت این است که آنچه مردم ایران دیدند ، یک مستند اجتماعی واقع گرا بود که بیش از آن که رضایی را به تصویر بکشد ، بازگو کننده رنج های ملتی بود که هرگز فرصت نمی یابند بر روی آنتن رسانه ملی بروند:روایت پدر بازنشسته ای که تمام شهر را گشته و دارو نیافته ، حکایت رزمنده دیروزی که برای وطنش می جنگید و امروز محتاج اولیات زندگی است ، ماجرای زنی از خانواده ای تحصیل کرده که بیکاری او و اعضای خانواده اش ، خسته اش کرده ، رنج دانشجویی که حرمتش زیر پا گذاشته می شود ، پیرزنی که در شهر نفت خیز آغاجری ، با کمک کمیته امداد در خانه ای بسیار محقر و تنگ و تاریک زندگی می کند ،داستان غم انگیز مردی که غرورش می شکند و برای آینده فرزندانش می گرید، حکایت نانوایی که دفترش پر است از حساب و کتاب افرادی که پول ندارند و حتی نان هم نسیه می خرند ، دردنامه مردی که می نالد از این که جوانان ما دیروز به گلوله صدام کشته می شدند و امروز با اعتیاد می میرند و ... .این ها ، همان دردهایی است که مردم ایران ، از صبح تا شب و از شب تا صبح ، گرفتارشان هستند و هیچ گاه هم در رسانه ای که با پول آنها اداره می شود ، بازتاب قصه زندگی شان را نمی بینند.مستند محسن رضایی ، از آن جهت ارجمند بود که ولو به بهانه تبلیغات انتخاباتی ، نیم ساعت ، رسانه ملی را واقعاً «ملی» کرد ، هر چند که بخش هایی از همین مستند نیز به تیغ سانسور گرفتار آمد.ای کاش رسانه ملی ، همیشه این گونه بود و مردم می توانستند ، زندگی خود را در آن ببینند ولی ای بسا ، چنین نیم ساعتی تکرار نخواهد شد.این که محسن رضایی رأی می اورد یا نه ، امری است جدا ، اما همین که او بعد از سال ها ، صدای واقعی مردم را به سیما برد ، کاری ماندگار کرد.برگرفته ازعصرایران کد خبر: 277829 تاریخ انتشار: 14 خرداد 1392 - 17:22
مطلب بعدی :
کربلا با کرب بلا(قسمت پنجم)
پیامهای عمومی ارسال شده
+ دیر شده... خیلی خیلی دیر... برای برقص درآوردن واژه های قلم..
+ رهبر من طلایه دار دشت کربلاست..
+ تنهاست علی ... یار وفادار کجاست !؟ پس کو مالک ... میثم تمّار کجاست !؟ صفین دارد دوباره جان می گیرد اینَ عمّار ... آه عمّار کجاست !؟
+ کاش پایان ِ یکی ازاین روزها شب نباشد... تو باشی . . .
+ خاکیان بالاتراز افلاکیان می ایستند ***عشق از انسان چه موجود عجیبی ساخته ست . . .
+ عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت ..........چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
+ در سجده هنوز با تو سرسنگینیم ....وابسته ی این زندگی رنگینیم ....... دیوار وضو خانه پراز آینه است ......این است که در نماز هم خودبینیم!
+ مرا که می شناسی...خودمم...کسی شبیه هیچ کس! کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی.. شبیه پست هایم هستم.. شاد گاهی غمگین مهربان صبور کمی هم بهانه گیر اگر نوشته هایم را بیابی من همان حوالی ام... شبیه باران پاییزی..از فاصله دور..وبه عشق نزدیک.. شاید تو... هیاهوی قلبم باشی... شنیده نمی شوی.. اما من تو را نفس می کشم...
+ هرگــــاه یک نـگــــاه به بیــگـــانـــه می کنی خون مرا دوباره به پیمــانـــه میکنی گفتی به من نصیحــت دیوانگـــان مکن! باشد، ولی نصیـــحت دیوانـــه میکنی ای عشق سنگـــدل که به آیینـــه سر زدی در سینهی شکستـــهدلان خـانـــه میکنی؟ بر تن چگـــونه پیلـــه ببافـم که عـــاقبـت چون رنگ رخنـــه در پر پروانــــه می کنی..
+ خون مرا به چه غزل؟؟ به پای توست..