شاید این قلم خوب نباشد،،ولی می نویسد..
امام رضا سلام..
منم آقا..یادت میاد؟؟همون گدایی که اومد در خونت..همونی که عاشق و مشتاق یه نگاه کوچیکت بود...
آقا دلم هوای پنجره فولادت رو کرده..هوای خیره شدن به گنبد حرمت..هوای زیارتنامه خوندن و تلاش برای رسیدن به ضریحت..
برای گریه ها و تپش قلب ها..برای روضه خوانی ها و سخنرانی های دارالاجابه و باب الجوادت..
آقاجان دلم آب سقاخانه را هوس کرده...پس با دستان خودت مرا سیراب کن...
آقا جان جایی که شلوغی اش لذت بخش است برایم تنها حرم توست..تنها جایی که وقتی صاحبخانه مهمان را بطلبد.، مهمان همرنگش می شود..انس می گیرد..و بعد از رفتن حسابی دلتنگش می شود...
آقا جان امروز را فقط محتاج نگاه شما هستم..نگاهی که زندگیم را متبرک می کند...
آقا جان..
ای مولای من..
به من لیاقت ده که در صحن و سرای حرمت پا گذارم..در راه اسلام باشم..و بتوانم با تو و امام عصرم در همه حال همراه باشم..
آقای من..خوشحالم که زائرت شدم..همراهت شدم..و در راهت قدم بر داشتم..قدمی که هر سانتش برایم اندازه کیلومتر ها آرامش را داشت..
آقای خوبی ها دعایم کن که سخت محتاج دعایم..
با دیدن گنبدت آن هم در صحن انقلابت،اشک در چشمانم حلقه می زند..
مولا جان باز هم مرا بطلب..
این بار تا مشهد پای کوبان می روم در حرم با چشم گریان می روم
اسلام علیک یاعلی بن موسی الرضا المرتضی(علیه السلام)
الامامِ التّقی النّقی
و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ
و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید
صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه
کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ
یاحق..یاحق..تاحق..